بعضی وقت ها باید خودآگاه انگشتان ت را در پیریز برق فروببری
و چنان هستی ات را برق بگیرد
که خوب فهم کنی کجای عالمی و حیاتت را از نو، از سر بگیری.
انسان است و ابرازش.
انسان است و اصلاح ش.
انسان مخیر است.
می تواند ابراز نکند و اصلاح نشود.
می تواند ابراز بکند و اصلاح شود.
برچسبها: اخلاق قرآنی
خیلی از چیزهایی که ما در عالم سیاست فکر میکنیم دروغ است، اسمش دروغ نیست و خیلی از کارها که فکر میکنیم راست است عین دروغ است، یعنی کامل برخلاف برداشت ما!
حوز? دروغ حوز? حق و انطباق با حق است و نه انطباق با واقعیت.
برای روشن شدن بیشتر قضیه برایتان مثالی میزنم: پ
دوستی داشتم که رفت خواستگاری و بسیار آدم صادقی بود، البته خودش اینطور فکر میکرد، گفت در جلس? خواستگاری هر چه که بود را گفتم، پرسیدم چه گفتید؟ به اوگفتم من خیلی آدم عصبانی هستم گفتم خب او چه برداشتی کرد؟ گفت برداشت کرد که من خیلی عصبانی میشوم گفتم خب سالی چندبار عصبانی میشوی؟ گفت سالی یکبار، گفتم مرد حسابی سالی یک بار را گفتی من آدم عصبانیای هستم؟ گفتم او هم همین سالی یکبار را فهمید؟ گفت از کجا بدانم که او چه برداشتی کرد. گفتم میدانی این حرفت دروغ بود؟ پرسید چرا دروغ؟ گفتم تو حرفی زدی که خلاف واقع در ذهن او آمد وقتی میگویی آدم عصبانی هستی او فکر میکند که هر هفته تو عصبانی هستی این واژه فهمی عرفی برای او دارد و شما قدر واژه را رعایت نکردی و عصبانیت را القا کردی که در ذهن او ماهی چندبار است. میبینید! لفظ کاملاً صادقانه؛ اما معنای استنباط شده کاملاً برعکس!
یعنی ما مفهومی به نام توریه را در دین نداریم؟
نه اصلاً، در این فضا انطباق با حق صدق است. غیر از انطباق با حق، دروغ میشود. ما اصلاً چیزی به نام دروغ مصلحتی نداریم. مصلحت، ملاک راست و دروغ است و یک حجت است. ما این بحثها را نمیتوانیم از بُعد اخلاقی وارد شویم چون کتب اخلاقی توریه را دروغ میدانند. اگر من بخواهم کمی از معنای دروغ را بگویم چشم برزخیتان باز میشود. ممکن است که کسی ظاهر الفاظش صد درصد صادقانه باشد ولی کاملاً دروغ بگوید. به آن القایی که میکند و به انطباقی که دارد، بستگی دارد. عدم انطباق فعل و قول را با حق، دروغ میگویند. فعل و قول یا بر حق منطبق هستند یا یکی از آنها بر حق منطبق نیستند. دو حالت از این سه حالت را دروغ میگویند. مثلاً من نمیتوانم وسیلهای را بلند کنم؛ اما بهگونهای برخورد میکنم که نشان میدهم میتوانم این وسیله را بلند کنم. این، دروغ است.
یعنی در قضاوت فرد اختلال ایجاد کنیم؟
بله، این دروغ است. شاید اصلاً در کلام هم نیاوریم اما القا میکنیم. وقتی در حوز? دروغ مصلحتی وارد شویم، میبینیم عین رفتارها و کارها دروغ است. دروغ مصلحتی اصلاً معنی ندارد.
در بعضی از موارد به خاطر حفظ جان فرد انسان مجبور است؛ مانند مثالی که سعدی زده است. آیا این درست است؟
اگر جان کسی در خطر باشد و تو بگویی که او اینجاست، دروغ گفتهای. حق این است که جان او را نجات دهی. اگر بگویی او این پشت قایم شده و بعد بگویی که من راست گفتم، اشتباه کردهای چون حرف تو منطبق بر حق نیست. حق و حکمت و مصلحت و تدبیر این است که جان یک انسان مسلمان نجات پیدا کند. اصلاً داستان دروغ و راست که اینطور نیست. انطباق با حق میشود حرف راست.
پس اگر بخواهیم ساده بگوییم میشود اینکه: راستگفتن، گفتن واقعیت نیست، گفتن حق است.
بله؛ صداقت، بروز و نشان دادن حق است.
یعنی ما از بحث عقلایی علمای دینی، سادهلوحانه برداشت کردهایم؟
بله. اینجا دست آدم در حقمداری باز است و در هواپرستی بسته است. اینجاست که معلم و حاکم معنی پیدا میکند. اینجا پدر معنی پیدا میکند. باید نظام ولایی، حق محور باشد. اگر شما بخواهید اینطور حساب کنید، بچه میگوید بابا، چقدر پول درمیآوری و مثلاً میگوید: یکمیلیون تومان. بلافاصله چرتکه میاندازد و میگوید پس من باید موبایل فلان مارک بخرم. من چون پدر هستم و مصلحت بچه را نگاه میکنم، این را به حق برمیگردانم و حکمت او را درنظر میگیرم. من اگر بگویم یک میلیون تومان، او را خراب کردهام. تو حق نداری به او بگویی یک میلیون تومان. تو فکر میکنی این حرف تو راست است؟ نه، عین دروغ است. پس من باید چه بگویم؟ تا جاییکه بتوانم طفره میروم و بعد هم میگویم تو فرض کن دوهزار تومان یا بیستهزار تومان. یا میگویم تو چقدر دلت میخواهد؟ و مثلاً او میگوید سیصدهزار تومان.
پس شما میگویید تعریف ما از راست و دروغ اشتباه است که باعث شده، تبصرههایی مانند دروغ مصلحتی بهوجود بیاید؟
اگر تعریف ما درست باشد اصلاً دروغ مصلحتی لازم نیست. جالب این است که ما واژ? مصلحت را به اشتباه درست کردهایم و تازه، دروغ آن را هم درست کردهایم!
امروز در جامعه میبینیم که خیلیها سرِ جایشان نیستند و سرِ جای خود نبودن، نشان? دروغ است. بروز دروغ ظلم است، نبودِ عدل است. چون عدل را برهم میزند، ظلم ایجاد میکند. اولین دروغهای عالم برای ابلیس است. ابلیس حتی در نوع بیانش راستترین دروغهای عالم را گفته است. هرچه گفته، ظاهر لفظش راست است اما انطباقی با حق ندارد. این همان اتفاقی است که ما هم دچارش شدهایم. یعنی واژه، عدالت است اما درونمایهاش ظلم است. این، عین سیستم ابلیس است. ابلیس میآید و این کار را میکند.1
ــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــ
1.http://matnezendegi.ir/content/38
برچسبها: تعاریف زندگی قرآنی
آدم ها در سختی های زندگی و فراز و نشیب های آن شناخته می شوند.1
این سختی ها می توانند از جنس های مختلف و همچنین سطوح گوناگون باشند.
و به ازای آن این شناخت نیز.
باید قدر این فراز و فرودهای در اجتماع را دانست.
بعضی از فراز و فرودها آدم ها را روو می کند.
بعضی از فراز و فرودها کاری می کند که آدم هایی که زمانی روو شده بودند، پشت شان خوب قایم شوند.
بعضی از فراز و فرودها خاطرات آدم ها را دستخوش تغییر قرار می دهند.
بعضی از فراز و فرودها آدم ها را که خاطراتشان تغییر کرده را در خود حل می کنند.
بعضی از فراز و فرودها استفامت انسان ها را نشانه می گیرد.
بعضی از فراز و فرودها به هر باد حرکت کردن انسان ها را نشان می دهند.
مهم این است که انسان خود و اجتماعش را با فراز و فرودهایش تحلیل کند. تا درب تحلیلش به درستی گشاده شود.
ـــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــ
1. امیرالمومنین علی علیه السلام
برچسبها: جامعه قرآنی
می توانید توافق نامه ی داوطلبانه ی بزرگ مردان ایران را که تشکر و سپاسی جز برای تلاش شان در خورشان نیست مطالعه کنید: خود قضاوت کنید: ادامه مطلب...
برچسبها: جامعه قرآنی
هیچ آزاد مردی راضی به ذلت خانواده اش نمی شود. چه برسد به خار شدن خانواده ی بزرگترش که ممکلتش هستند و آحاد ملتی که در آن حیاتشان را ادامه می دهند.
هیچ آزاد مردی راضی نمی شود که دار و ندار خانواده اش را مفت تقدیم به بیگانه و ظالم کند.
هیچ آزاد مردی راضی نمی شود که به ازای از چشم پوشی بر حقوق خانواده اش، آنچه را که به زور از او ستانده اند را آن هم با کم و کاست و منّت و ... دریافت کند.
هیچ آزاد مردی راضی نمی شود به خفّت ... به ننگ...
هیچ آزاد مردی از هول حلیم در دیگ نمی افتد و بوی سوختنش عالم گیر نمی شود و دشمن شادی ایجاد نمی کند.
هیچ آزاد مردی انقدر خود را حقیر نمی شمرد که با پنهان کاری و لاپوشانی حقوق یک ملت را از راه دور زدنِ سفیهانه نادیده بگیرد.
هیچ آزاد مردی بر اسرار خانوادگی اش چوب حراج نمی زند.
هیچ آزاد مردی از استکبار و بیگانه گان صدقه ی انسان دوستانه قبول نمی کند.
هیچ آزاد مردی داوطلبانه تن به ذلت نمی دهند.
هیچ آزاد مردی با سلاح لبخند خود فروختگی خود و خانواده اش را جشن نمی گیرد.
هان ای انسان های تاریخ!
اگر دین نداریم... لا اقل آزاده باشیم.
که در دین مان آمده است:
بَرَاءَةٌ مِّنَ اللَّهِ وَ رَسُولِهِ إِلىَ الَّذِینَ عَاهَدتمُّ مِّنَ الْمُشْرِکِینَ...
دنیا مدل ارزیابی و رشدش برعکس است.
وقتی فکر کنی که هیچ کاره ای و از عهده ات هیچ بر می آید کارها بیشتر از مسیر هیچی ات محقق می شود تا آن زمان که گمان اشتباه بری که مسیر تحقق بسیاری از امور تو هستی.
همه ی خوش بختی های ماندگار دنیا، از نوع نگاه به این تو است. همین تویی که من را می سازد.
خدایا؛ توی ما را با توی خودت در آمیز که من ما هیچ غیر از منِ تو نداشته باشد.
تا شویم، ما....
حتی اگر زندگی نَفَسَت را می گیرد... باز قدم هایت را محکم بردار... تلاشت را متوقف نکن... پایداری کن.
این استقامت نشان از آینده ای درخشان دارد.
حتی اگر گمانت به بیهوده گی خودت می رود... تا می توانی از خودت کار بکش.
دنیا محل گذر است.
چرخش روزگار را چه کسی می تواند نفی کند.
نه می توان به خوشی اش دل خوش بود و نه به نا خوش اش نا امید.*
ــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــ
*دعای عرفه+سوره عادیات+سوره ناس+سوه غاشیه+سوره تین+ . . .
براستی حسین بن علی علیه السلام از چه مبنای فکری ای تغذیه می کردند که آن حرکت عظیم خانواده گی را انجام دادند.
براستی مردم نا مرد کوفه که ایشان را دعوت کردند و به مبارزه ایشان لبیک گفتند به چه مبانی ای برای نا استواری و ناپایداری در تعهد خود به حســـــــین علیه السلام تکیه داده بودند.
مبنا ها می توانند طولی باشند و طولِ عرضِ شان تا آن بالا بالا ها ادامه داشته باشد.
می توانند هم عرضی باشند و طولِ عرض شان حتی تا زمان حیات دنیای شان هم کفایت شان نکند و حتی به اعتبار وعده و عیدهای دنیایی کارها و خراب کاریهای کنند که در طول و عرض عمرشان هم به آن ها دست نیابند.
دنیا محلِّ آزمونِ طول و عرض انسان است.
تا خودش بفهمد که چند مَرده خودش، خودش را حلاجی می کند.
و حسین بن علی علیه السلام تک معیارِ شناسایی مرد بودنِ مردمانِ زمین است.
این انسان و این آغاز حرکتِ همیشگیِ حســــــــینعلیه السلام.
هر که در زندگی اش،بتواند؛ نگاه ش را و اشک های در نگاه ش را با حرکتِ او، با کَندنِ او، با مبارزه ی او هماهنگ کند؛ در کاروان اوست.
زندگی برای ادامه داشتن، مبنایِ حیات می خواهد.
و حسینعلیه السلام مبنای حیات در حیاتِ دنیاست.
همه گمان می کنند مبانی شان به حق است اصلا همه از ته دل می خواهند که اینطور باشد و این از فطرت افراد ناشی می شود.
اما براستی چه معیاراصلی و فرعی ای برای سنجش میزان استحکام مبانی تحلیلی در زندگی انسان ها وجود داد؟
آیا جز قرآن و اهل بیت می توانند شاقول سنجش درست قدم برداشتن افراد در زندگی شان باشند.
زندگی منطبق با وحی آن زندگی ای ست که می تواند ارزیابی های ما را از خودمان دقیق تر و تحلیل مان را نسبت به وقایع متقن تر کند.