زندگی ام مثل آبی که در عرض کمتر از 30 ثانیه نوش جان می کنم می گذرد.
انگار که همین دیروز بود، ساعت 3 کنکور کارشناسی داشتم، خواهرم ناهار درست کرده بود اما انقدر دلشوره ی آزمون من را داشت که تو غذاش نه هویج بود، نه سیب زمینی، نه ... فقط مرغی تو آب پخته شده بود. این غذا یکی از لذیذترین مائده هایی بود که میل کردم.
از آن روز 7 سال می گذرد...
میدانید 7 سال یعنی چه؟
به اندازه ی تولد یک نوزاد و رفتنش به مدرسه!
.
به نظرم توجه به "اَجل"، بیشتر از آنچه گمان می کردم "شیرین" است.
به اندازه ی تمام بازی ها و پرواز پر آرامش همان 7 سال کودکان.
سلام دیروز کسی را دیدم که به بهانه اش، براستی یاد روایتی از امام سجاد علیه السلام در خاطرم زنده شد:
امام می فرمایند:
"اگر کسی را دیدی که نقصی داشت، یا کمبود نعمتی در وی بود که تو بر آن شاهد شدی و در خودت آنرا یافت نکردی، پنهانی خدا را از داشتن نعمات و نداشتن آن نقص، شکر گذار باش طوری که او نفهمد و ناراحت نشود".
.
دوستی را دیدم که از وجنات ظاهری هیچ کم نداشت؛ هیچ!
و از فن بیان، ورزشکاری، ارتباط گیری و ...
فقط یک آن، نگاهم جلب شد:
"به جای دو گوش، یک گوش داشت"
خدایا شکرت.
مدارا کردن شرط عقل است
اینکه آدم بتواند خودش را وسعت دهد تا خواسته های متنوع، نظرات گوناگون، رفتارهای متضاد، نگاه های متفاوت همه و همه را با خود همراه سازد خیلی هنر می خواهد.
چند سال پیش یکی از اصلاح طلب ها(آ.مهاجرانی) گفته بود:
"هر بار که آدم ها در طول زمان با دلزدگی از اتوبوس انقلاب پیاده می شوند ما آن ها را سوار بر اتوبوس خود می کنیم!"
به هر حال عوامل زیادی باعث دل سردی مردم می شود: گرانی، مسکن، دادگاه ها(منظورم قضاوت های ناعادلانه اش است)، شعارها و ....
تمام اینها بی تفاوتی را در افراد ایجاد می کند....اما این بی رگی رها نمی شود، برایش برنامه ها دارند و اتوبوسشان را با آنها شلوغ تر می کنند.
چرا؟
اگر نقص جامعه در افراد آن حرکتی برای اصلاح وضع ایجاد نکند، روحیه عدم تلاش ایجاد می شود و عدم تلاش هم نرسیدن به خواسته ها و آن نیز ناامیدی را موجب می شود.
چه کنیم؟
چرا باید این فکر ایجاد شود که انقلابی ها، حزب اللهی ها و به اصطلاح "حکومتی ها" از وضع موجود راضی اند. نه؟
اتفاقا اشکال هم همین است.
کاری باید بکنیم این است که باید یک جابجایی صورت بگیرد:
"انتقاد به حکومت" تبدیل شود به "انتقاد از طرف حکومت"
ما از همه منتقد تریم از این مدیرانی که به اشتباه مدیریت می کنند و بیت المال رو حروم.
ما از وضع نابسامان اقتصادی انتقاد داریم.
مطالبه یعنی این.
چرا همه باید انتقاد کنند و همه چیز هم در نهایت سر "آقا" خراب شه؟!
چرا ما از طرف آقا که ریزبین ترین فرد جامعه هستند مشکلات رو نبینیم و با مردم همراهی نکنیم تا گمان نکنند آنها جدا هستند و حکومت اسلامی جدا.
آدم می سوزه واقعا!!!
نگذاریم به این راحتی رفقایمان، اقواممان، مردممان از اتوبوس انقلاب پیاده شوند...
مشکل هست، ما نیز معتقدیم. یادمان نرود.
یک احساس بد:
ثابت نیستیم و متغیر و دارای بالایی و پایینی و کجی و ....
یک احساس خوب:
من همینم که هستم، تنها دغدغه ام لبخند رضایت شماست خدا!
خدا پدر خیلی ها را بیامرزه...
مخصوصا دوست مجاهدم محدثه پیرهادی و مابقی رفقا که نمی ذارن مفقود بمونیم...
نمیدونم این بچه های ما، این بو کشیدن رو از کجا یاد گرفتن که هر جا باشی پیدات می کنن!!!
به هر حال حتما خیره.
.
.
باید یاد گرفت علنی شدن را.
و این تازه اول راه است.
پس بپوش.... این تو و این کفش جقجقه ای!
این چند وقته که دیگه به کنکور چیزی نمونده و ما هم مکلفیم به درس خواندن و مطالعه ی این نظریاتی که نمیدونم این دانشمندان روی چه حسابی قانونش کردندو حیات دنیای انسان ها رو روی اون سوار می کنند هم برام شده سوژه!!!
گاهی صبحها میرم کتابخونه
گاهی ظهرها واسه نماز می رم مسجد
گاهی عصر ها میرم کتابخونه
کلا خودم رو مشغول کتابای کنکوری کردم
.
درس خوندن یا به طور کلی کتاب خوندن رو دوست دارم...تمرکزش وادارم می کنه که فکرهای مهم و کلیدی و جالب و عمیق و گره گشا و نظریه ای و تولید علمی و جهادی بیاد سراغم....
اصلا یکی از انگیزه های من واسه درس خووندنم هم همینه.
زیر نکات مهم سوالی که خط می کشم، با یه رنگ دیگه افکار و نکاتی رو هم که به ذهن خودم میاد رو یادداشت می کنم.
.
خیلی عالیه
از کنکورای ما هم همین چیزاشه که می مونه
ویژگی دنیا زمان دار بودنش است و گرنه در عالم مثال و عقل، دیروز-امروز-فردا طوئمان است .
زمان بُعد چهارم ماست
زمان با ما معنا پیدا می کند
تغییر ماست که زمان را زمان می نماید
دراصل تغییر و حرکت است که زمان را می سازد .
زمان، گذر ثانیه ها نیست .
زمان، شُدن است
تغییر است .
این ماییم که به آن اعتبار ساعت و ثانیه داده ایم .
و الا زمان؛ به ازای تغییری که در ما رُخ می دهد خودنمایی می کند .
می شود فردی 90 سال داشته باشد و بمیرد اما در اصل به اندازه ی یک سال زمان رشد کرده باشد....پس او 1 سالش است و بالعکس .
در اصل؛ سال هم اعتبار ماست
که در اینجا اشتباه به کار رفت .
باید گفت:
انسان به اندازه ی تصویری که از خود در این دنیا به جا میگذارد دارای رشد و تغییر بوده و زمان بَرَش متِرَتِب است .
انسان با تصویر خود محشور میشود با مثال خود، با تصویر مثالی خود..
سال 90 هم آمد...به عنوان یک تلنگر خوب است...مخصوصا برای کسانی که هیچ تلنگری در زندگی شان بجز بهار، ندارند. برای اینکه تازه شوند، بخود آیند، متحول گردند و ....
باید جوری شویم که هر روزمان زمانی نو باشد.
زمان
سال، ماه، روز و ... را که ما اعتبار کرده ایم برای خودمان. و الا گردش ماه و خورشید که چه ارتباطی دارد به سالهای رشد ما. آنها که برای خود می چرخند!
روزگاری آمد که مردم دیدند، ای داد بیداد، عمر در حال گذر است چگونه اندازه اش بگیریم؟
این شد که متوسل شدند به خورشید و ماه و متوجه شدن به گردش آنها، روز و شب را که با عنایت آنها یافتند به ازایش ساعت و ثانیه هم آمد. و به همان اعتبار، سن و سال...
وای از دست این سنّ و سال!!!وای
تا اینجایش درست.
اما مشکل این جا شد که این ماه و خورشید و چرخش و سال و ماه خورد به سن و سال و این آخری هم شد معیار رشد و کمال و بزرگ شدن انسانها..
این جا بود که وضعیت اسف بار شد.
معیار رشد انسان که دیگر به آنها مربوط نمی شد...این که یکی 2 سالش است، یا 30 ساله است یا 70 سال دارد که نمی شود معیار که.
شدن
معیار رشد و بزرگ شدن و طی کردن مراحل در انسان، نه زمان است نه حرکت ماه و خورشید!
معیار «شدن» است. هر چه انسان بالغ تر شد و صفات بیشتری را در خود متجلی کرد از ضعف ها تهی و با احکام خدا به خدا مقرب تر شد رشد یافته تر است.
با این اوصاف بهشت زهرا که می رویم، باید بیاندیشیم که مُرده ای به گور خوابیده واقعا 70 سال دارد، یا نه باندازه 700 سال رشد داشته یا بدتر، یک عمر 7 ساله داشته است...
همین!
هر لحظه بهاری باشیم صلوات