کاش در دوران جنگ بودم...
نمی دانم چرا چند روزی است، این «کاش» شده است نوای درونی ام.
انگار که، می توانستم از تک تکِ توانهای درونی ام در آن شرایط حساس، بهره ببرم.
انگار دیگر هیچ کسی و هیچ چیزی برایم در آن ورطه مهم نیست جز اینکه می دانم کاری که دارم انجامش می دهم مورد رضایتش است...
نمی دانم.
خدایا کمکم کن.
در این روزگار تقریبا با قطعیت می توانم بگویم که می دانم شبانه روزم را چگونه شپری می کنم.
می دانم که روزی حدود 10 ساعت کار مطالعاتی انجام می دهم.
می دانم که تا بتوانم و بر بیاید از یاری دیگران دریغ نمی کنم.
می دانم که ....
اما با این حال نمی دانم.
یک چیزی کم دارم.
فقط این را می دانم.
خدایا نه می توانم و نه می دانم.
تویی که تنها هم می توانی و هم می دانی.
دستمان را بگیر؛
یا خَیرَ المَسئُولیِن.
این هم از این...
چه لذتی دارد؟! چشیدنِ طعم بندگی و اطاعت.
گوارای وجود تمام روزه دارانی که حتی به حداقل بندگیِ برای او عزمِ به اطاعت کردند.
نقطه سر خط.
چه فرقی می کند من باشم یا من نباشم.
مهم این است که پرچم تو برافراشته باشد و او به این امر، بنازد.
اسرائیل دیگر در هیچ کجای عالم جایی ندارند....
برای بار اِنُم، فیلم سینماییِ «بازمانده» را می بینم...
براستی که «بازمانده» شده است این فیلم.
تمام وجودم پر می شود از روحیه مبارزه وقتی می بینمش.
روحیه تلاش...
پشتکار...
برای نابودیِ ظالمِ غاصبِ مفسد...
ــــــــــــــــــــــــــــ
امروز سخنرانی آقا در دیدار با اساتید را گوش می دادم، می گفتند: تمامی دانشجویان و اساتید با تمام ظرفیت خود باید در راه علم همراه با دین، تلاش کنند.
تلاش می کنیم.
بیش از پیش.
عهد می بندم با تو بر سر هر آنچه حق است...
که از جان می گذریم همگی در راهت...
و از مهمترین هایمان...
با ما بمان...
که نفَس هایمان بَند بَندش، بَند است به تو...
تا به حال فکر کرده بودید که گاهی اوقات به هیچ عنوان جایی برای چاخان و خالی بندی و دروغ و دغل نیست!
خیلی خوب است می پسندم آن شرایط را.
یه چیزایی شبیه ساعت خوردنِ نوشته های وبلاگه.
نمی تونی تووش خالی ببندی که مثلا صبح زود بوده یا ....
جالبه!
حتی برای شعر گفتن هم احتیاج به انس با قرآن و نهج البلاغه و صحیفه سجادیه است.1
چه برسد به تغییرات فردی و اجتماعی و فرهنگی و سیاسی و اقتصادی و علمی و بومی و جهانی و ....
ـــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــ
1. آقا در جمع شاعران.90/5/24
می خواهم، هستی را در آغوش بگیرم...دقیقا همانند آدمک قالب وب!
با این 3 کلمه جمله بسازید:
رمضان .... بهار .... قرآن.
1. در بهار است که گلها می رویند، درختان شکوفه می دهند و همه جا سبز می شود.
بهار ماه رویش است.
ماه شکفتن.
ماه شکوفایی.
2.رمضان ماه روزه است.
رمضان، ماه بندگی خدا ست.
ماهی که چون او گفته نخور، نمی خوری.
و چون گفته ننوش، نمی نوشی.
رمضان ماه عاشقی است.
3.قرآن کتاب وحی است.
قرآن کتابت خداست با کسانی که در جستجوی اویند.
هر کسی به اندازه پیاله اش سیراب می شود.
قرآن باید در انسان بشکفد تا منجر به رویش شود.
جمله را ساختم:
رمضان بهارِ قرآن است.