چه فرقی می کنه که چند نفر باشیم؟
و هر کداممان چه کاری را داریم انجام می دهیم؟
کداممان چه رشته ای می خوانیم؟
چقدر طرح دادیم؟
چند ساعت کلاس برگزار کرده ایم؟
چه کتاب هایی نوشته ایم؟
چقدر رییس بزرگ به هرکداممان توجه می کند؟
چقدر ما مفیدیم؟
چقدر و چقدر و چقدر؟
هان؟
اصحاب کهف هم هیچ کدام از این سوالها برایشان مشخص نبود.. آنچه را که ما هم الان می دانیم از فیلمی ست که رفقایمان ساختند. وگرنه اینها برای آنها هم مهم نبوده است.
اگر بود، که اصحابِ "کهف" نمی شدند!
می شدند یک چیز دیگر، چه می دانم، اصحاب رسانه!!
به هر حال آنچه خودنمایی می کند، جوشش درونی یک عده آدم است که از تشنگی در حال شهادتند.
بچه ها فکرش را بکنید:
سالها بعد، شاید صدها سال، دویست ها سال بعد، عده ای می گویند:
کسانی بودند که در محلی جمع می شدند و دیوانه وار قرآن را و صفحات مبارک آن را ورق می زدند و در هر قالبی آن را ابراز می کردند.
ما که نفهمیدیم اینها چه شان بود و واقعا چه می خواستند.
تنها چیزی که پیداست گرد و غباری ست که سالهای سال از حرکت آنها، فضای عالم را پوشانده است!
همین!
برچسبها: جمعِ قرآنی