حکایت این روزهای ما چنین است:
دشمن در وسط میدان است، رزمنده میترسد و یا اساسا دشمنی نمیبیند و در گیر خود است.
دشمن فکرها را هدف گرفته است، رزمنده خواب آلود است و نمیداند دشمن کجاست تا او را هدف بگیرد.
دشمن جدی است در انحراف، رزمنده سردرگم است یا اساسا به کارهایی که لازم است انجام دهد واقف نیست.
دشمن آمده است تا همه باورها را به زیر بکشد رزمنده نمیداند چه کند و چه باورهایی را در خود و جامعه و چگونه القا کند.
دشمن دشمن است و رزمنده هنوز رزمنده بودن خود را باور نکرده است.
دشمن حتی اگر فرمانده هم نداشته باشد آمده است تا چیزی از اسلام باقی نگذارد و رزمنده به جای رزم در جستجوی فرمانده است.
دشمن همیشه در وسط میدان و معرکه است و رزمنده به فکر با جمع بودن، خوش بودن با هم، در کلاس و مدرسه بودن،
دشمن با هر سلاحی دارد بر سر دیگران میکوبد و رزمنده خود را با دیگران مقایسه میکند که سلاحش کمتر از سلاح دیگری نباشد
....
کجاست فکر رزم؟!
کجاست تدبیر نبرد؟!
چه کسی باید از اسلام دفاع کند و در مقابل شبهات بایستد؟
چه کسی باید صحنههای کارزار را پر کند؟
اگر خدا را یاری کنید خدا هم شما را یاری میکند. چه کسی است این کریمه را باور داشته باشد؟
ـــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــ
بعدا نوشت:
این متن از آنِ کسی ست که شیرینیِ آیات و عبارات قرآن را از زبان او می توان با شهد و طعم بهتری چشید.
این متن از آنِ کسی ست که خودش را جای ما گذاشته و خودش از این متن بری ست.
این متن خودش حجت است از برای خودش.
این متن مانند سوره ها و آیاتی ست که خطابش به پیامبر است اما هر عاقلی می فهمد که آن اوامر رنگی با رنگ پیامبر ندارد.
این متن خیلی مقدس است.
تاریخ : سه شنبه 93/2/23 | 1:32 عصر | نویسنده : س.ش | نظر