می گفت: همیشه از مرد نامرئی .... از زورو ... از سوپر من ... از اینهایی که هیچ کسی نمیشناسندشان و به کمک دیگران می شتابند و اسم شان هیچ جا نیست خوشم می آمده است.
می خواست شبیه آنها شود.
نشست و در باب یکی از مخلوقات در عالم خواند و کلاس رفت و بحث کرد و شنید.
دیگر می گفت: همیشه از ملائک از همان هایی که هیچ کس وساطتشان را نمی بیند و همه آنچه در عالم رخ می دهد به واسطه آنها وضع و ایجاد می شود مشعوف می شوم.
همیشه ناشناس هستند. و بی آنکه کسی آنها را ببیند کاری را انجام می دهند. بی آنکه کسی بداند چه کاره ی جمع واسطان هستند.
بی آنکه اسم خاصی ازشان برده شود. با تمام قوای شان و هر آنچه در اختیارشان است.
الحَْمْدُ لِلَّهِ فَاطِرِ السَّمَاوَاتِ وَ الْأَرْضِ جَاعِلِ الْمَلَئکَةِ رُسُلاً أُوْلىِ أَجْنِحَةٍ مَّثْنىَ وَ ثُلَاثَ وَ رُبَعَ یَزِیدُ فىِ الخَْلْقِ مَا یَشَاءُ إِنَّ اللَّهَ عَلىَ کلُِّ شىَْءٍ قَدِیرٌ1
ـــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــ
1. سوره مبارکه فاطر، آیه 1.