سفارش تبلیغ
صبا ویژن

خیلی از چیزهایی که ما در عالم سیاست فکر می‌کنیم دروغ است، اسمش دروغ نیست و خیلی از کارها که فکر می‌کنیم راست است عین دروغ است، یعنی کامل برخلاف برداشت ما!

حوز? دروغ حوز? حق و انطباق با حق است و نه انطباق با واقعیت.

برای روشن شدن بیشتر قضیه برایتان مثالی می‏زنم: پ

دوستی داشتم که رفت خواستگاری و بسیار آدم صادقی بود، البته خودش این‌طور فکر می‌کرد، گفت در جلس? خواستگاری هر چه که بود را گفتم، پرسیدم چه گفتید؟ به اوگفتم من خیلی آدم عصبانی هستم گفتم خب او چه برداشتی کرد؟ گفت برداشت کرد که من خیلی عصبانی می‌شوم گفتم خب سالی چندبار عصبانی می‌شوی؟ گفت سالی یک‌بار، گفتم مرد حسابی سالی یک بار را گفتی من آدم عصبانی‌ای هستم؟ گفتم او هم همین سالی یک‌بار را فهمید؟ گفت از کجا بدانم که او چه برداشتی کرد. گفتم می‌دانی این حرفت دروغ بود؟ پرسید چرا دروغ؟ گفتم تو حرفی زدی که خلاف واقع در ذهن او آمد وقتی می‌گویی آدم عصبانی هستی او فکر می‌کند که هر هفته تو عصبانی هستی این واژه فهمی عرفی برای او دارد و شما قدر واژه را رعایت نکردی و عصبانیت را القا کردی که در ذهن او ماهی چندبار است. می‏بینید! لفظ کاملاً صادقانه؛ اما معنای استنباط شده کاملاً برعکس!

یعنی ما مفهومی به نام توریه را در دین نداریم؟

نه اصلاً، در این فضا انطباق با حق صدق است. غیر از انطباق با حق، دروغ می‌شود. ما اصلاً‌ چیزی به ‌نام دروغ مصلحتی نداریم. مصلحت، ملاک راست و دروغ است و یک حجت است. ما این بحث‌ها را نمی‌توانیم از بُعد اخلاقی وارد شویم چون کتب اخلاقی توریه را دروغ می‌دانند. اگر من بخواهم کمی از معنای دروغ را بگویم چشم‌ برزخی‌تان باز می‌شود. ممکن است که کسی ظاهر الفاظش صد درصد صادقانه باشد ولی کاملاً دروغ بگوید. به آن القایی که می‌کند و به انطباقی که دارد، بستگی دارد. عدم انطباق فعل و قول را با حق، دروغ می‌گویند. فعل و قول یا بر حق منطبق هستند یا یکی از آن‌ها بر حق منطبق نیستند. دو حالت از این سه حالت را دروغ می‌گویند. مثلاً‌ من نمی‌توانم وسیله‌ای را بلند کنم؛ اما به‌گونه‌ای برخورد می‌کنم که نشان می‌دهم می‌توانم این وسیله را بلند کنم. این، دروغ است.

یعنی در قضاوت فرد اختلال ایجاد کنیم؟

بله، این دروغ است. شاید اصلاً ‌در کلام هم نیاوریم اما القا می‌کنیم. وقتی در حوز? دروغ مصلحتی وارد شویم، می‌بینیم عین رفتارها و کارها دروغ است. دروغ مصلحتی اصلاً‌ معنی ندارد.

در بعضی از موارد به‌ خاطر حفظ جان فرد انسان مجبور است؛ مانند مثالی که سعدی زده است. آیا این درست است؟

اگر جان کسی در خطر باشد و تو بگویی که او اینجاست، دروغ گفته‌ای. حق این است که جان او را نجات دهی. اگر بگویی او این پشت قایم شده و بعد بگویی که من راست گفتم، اشتباه کرده‌ای چون حرف تو منطبق بر حق نیست. حق و حکمت و مصلحت و تدبیر این است که جان یک انسان مسلمان نجات پیدا کند. اصلاً ‌داستان دروغ و راست که این‌طور نیست. انطباق با حق می‌شود حرف راست.

پس اگر بخواهیم ساده‌ بگوییم می‏شود اینکه: راست‌گفتن، گفتن واقعیت نیست، گفتن حق است.

بله؛ صداقت، بروز و نشان دادن حق است.

یعنی ما از بحث عقلایی علمای دینی، ساده‌لوحانه برداشت کرده‌ایم؟

بله. اینجا دست آدم در حق‌مداری باز است و در هواپرستی بسته است. اینجاست که معلم و حاکم معنی پیدا می‌کند. اینجا پدر معنی پیدا می‌کند. باید نظام ولایی، حق محور باشد. اگر شما بخواهید این‌طور حساب کنید، بچه می‌گوید بابا، چقدر پول درمی‌آوری و مثلاً می‌گوید: یک‌میلیون تومان. بلافاصله چرتکه می‌اندازد و می‌گوید پس من باید موبایل فلان مارک بخرم. من چون پدر هستم و مصلحت بچه را نگاه می‌کنم، این را به حق برمی‌گردانم و حکمت او را درنظر می‌گیرم. من اگر بگویم یک‌ میلیون تومان، او را خراب کرده‌ام. تو حق نداری به او بگویی یک‌ میلیون تومان. تو فکر می‌کنی این حرف تو راست است؟ نه، عین دروغ است. پس من باید چه بگویم؟ تا جایی‌که بتوانم طفره می‌روم و بعد هم می‌گویم تو فرض کن دوهزار تومان یا بیست‌هزار تومان. یا می‌گویم تو چقدر دلت می‌خواهد؟ و مثلاً او می‌گوید سیصدهزار تومان.

پس شما می‌گویید تعریف ما از راست و دروغ اشتباه است که باعث شده، تبصره‌هایی مانند دروغ مصلحتی به‌وجود بیاید؟

اگر تعریف ما درست باشد اصلاً دروغ مصلحتی لازم نیست. جالب این است که ما واژ? مصلحت را به اشتباه درست کرده‌ایم و تازه، دروغ آن را هم درست کرده‌ایم!

امروز در جامعه می‏بینیم که خیلی‌ها سرِ جایشان نیستند و سرِ جای خود نبودن، نشان? دروغ است. بروز دروغ ظلم است، نبودِ عدل است. چون عدل را برهم می‌زند، ظلم ایجاد می‌کند. اولین دروغ‌های عالم برای ابلیس است. ابلیس  حتی در نوع بیانش راست‌ترین دروغ‌های عالم را گفته است. هرچه گفته، ظاهر لفظش راست است اما انطباقی با حق ندارد. این همان اتفاقی است که ما هم دچارش شده‌ایم. یعنی واژه، عدالت است اما درون‌مایه‌اش ظلم است. این، عین سیستم ابلیس است. ابلیس می‌آید و این کار را می‌کند.1

ــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــ

1.http://matnezendegi.ir/content/38



برچسب‌ها: تعاریف زندگی قرآنی

تاریخ : یکشنبه 92/9/10 | 1:29 عصر | نویسنده : س.ش | نظر
.: Weblog Themes By VatanSkin :.