سفارش تبلیغ
صبا ویژن

تو و من مخاطب این تحلیل و هر تحلیل سیاسی دیگر هستیم! ما که شاید برایمان بسیاری از حرف‌هایی که در ادامه می‌آید، بدیهی باشد. اصلاً مسأله ما مسأله بدیهیات است و مخاطب، من  و تویی هستیم که امروز با هم هستیم اما فردا با خداست. تحلیل سیاسی موضوع خوبی برای یک گفتگوی عمومی با کسانی که بدیهیات اعتقادی را نمی‌شناسند نیست! پس حساب این را نکن که دیگران این حرف‌ها را می‌پذیرند یا نه؟ چندتا بحث سیاسی را سراغ داری که با آن توانسته باشی کسی را متقاعد کنی؟اما من سراغ دارم مثلِ خودمان را که بدیهیات کافی داریم و این مباحث نجات‌بخش بوده است. خیالتان را راحت کنم مباحث سیاسی بدون بدیهیات نمی‌شود، اصلاً غیر ممکن است.

  • نظام ثابت و متغیر در هستی، گاهی بروزش را در بدیهیاتی می­یابد که برای طرفداران حق معنادار است. وقتی با این افراد روبرو می­شوی، بدیهی است که حکم خدا بر هر چیز ارجحیت دارد، بدیهی است که انسان باید در راه خدا مال و حتی جانش را انفاق کند، این بدیهی است که نباید طاغوت را به حکمیت پذیرفت، بدیهی است که زن و مرد با هم باید ازدواج کنند و غیر این مسیر مسرف بودن است، بدیهی است که زوجین باید نسبت به یکدیگر وفادار باشند و زنا بد است، بدیهی است که فرزندان باید حرمت والدین را نگه دارند، بدیهی است که دشمن را نباید به خانه راه داد، بدیهی است که ایران همیشه باید تیتر یک همه اخبار باشد، بدیهی است که سوخت اتمی میخواهیم برای زیردریایی­ها و کشتی­هایی که حاضر بودنشان در اقیانوس­ها یعنی بودن ما در جایگاه اول معادلات قدرت و بدیهی است که امام آموخت مرگ بر امریکا! ...

 

  • پس بدیهیات، حقایق نقش بسته و حکم های ثابتی هستند که اولیّات هر تفکر و سنجش محسوب می­شوند. البته نباید از نظر دور داشت که ممکن است در جامعه­ای، به ظاهر چیزهایی بدیهی باشد که از نظر طرفداران حق سخیف و غیر قابل اعتنا هستند. استدلال یا سیری از بررسی دوباره این موضوعات کافی است تا بدیهی نبودن آنها ثابت شود. به بیان روشن­تر ادعایی که حجیت ندارد از اول شکست خورده است فقط کمی به بررسی نیاز دارد تا این موضوع معلوم شود. مثل متهمی که اگر شناسایی شود حرفی برای گفتن ندارد او در خیابان راه می­رود زندگی عادی خود را دارد اما در تمام این لحظات محکوم است چه کسی بداند و چه کسی نداند و فقط تا کشف این ماجرا، یک بررسی ساده فاصله است. 
  • بدیهیاتی که مبنای حق دارند، قابل ابطال نیستند اما می­توان وانمود به غیربدیهی بودن آنها کرد و به دیگران چنان القاء کرد که بدیهی مذکور ناحق و غیر بدیهی است. این روش همان چیزی است که به آن استهزاء می­گویند؛ که روش­های مختلفی دارد. یک روش برخورد متکبرانه است و القاء نادیده گرفتن و بی ارزش بودن، یک روش تحریف است که شامل کتمان، قلب و مصادره می­شود، روش دیگر نسبت عقب ماندگی و کهنگی دادن به یک بدیهی است، روش دیگر شبیه این مواجهه است که مثلاً می­گوید این گونه حرف زدن شبیه فلانی حرف زدن است و...، روش دیگر قداست زدایی یا به قول مشهور تابو شکنی است که همان دریدن حریم است گاهی هم با محاربه برابر است، روش دیگر که ظاهراً عکس روش قبلی است ادعای قداست برای چیزی به منظور مهجور کردن و از دور خارج کردن آن است نظیر فرار کردن از انطباق دوره رسول خدا(ص)یا دوره امیرالمؤمنین(ع) یا کربلا و غیر آن با دوره اکنون و...

 

  • طرفداران حق شاید برایشان سخت باشد تصور اینکه بدیهیات آنها که بدیهیات هر انسان رشید و عاقلی است، از سوی دیگران به چالش کشیده شود و اساساً بدیهی بودن آنها زیر سؤال برود. اما باید دانست که این تصور چه سخت باشد و چه آسان، بدیهیات قابل جابجا شدن هستند. چیزی که یک روز بدیهی است و امکان تشکیک در آن هم به مخیله کسی خطور نکند روزی چنان مورد تردید قرار بگیرد که گویی سابقه بداهت ندارد که هیچ، اصلاً انگار نظری جدیدالتأسیس است.

 

  • دیپلماسی دولت محترم در خصوص بحث اتمی و مواضعی که اطراف آن گرفته می­شود حتماً خیرخواهانه و با نیت صادق است اما حتماً ساده‌لوحانه است بوی معاهده­‌ ترکمانچای دارد، می­پرسید چرا؟ چون نیازمند دستبرد به بدیهیات اولیه­ است که اگر اینطور نبود، مذاکره اتمی نیازی به انتساب کذب به امام(ره)نداشت که وای و صد وای از تحریف و استهزای یکی از مهمترین و بلکه مهمترین بدیهیات انقلاب اسلامی، یعنی «مرگ بر امریکا!».

 

  • نمی­دانم در این سی و چند سال، چند بار گفته شده مرگ بر اسرائیل، شاید صدها میلیارد! اما هیچگاه این برائت بدون مرگ بر امریکا نبوده است! مرگ بر ولیده فاسد امریکاوانگلیس-که همان اسرائیل است- آری، اما مرگ بر والد این فساد نه؟ بدین وسیله خواستم برائت کرده باشم از مرگ بر اسرائیل‌های مشمئز کننده این روزها که قلّابی است چون بدیهیات را نادیده می‌گیرد. مرگ بر، مرگ بر اسرائیل‌های منافقانه!

 

  • در فتنه سال 88یکی از چیزهایی که توجهم را به خودش جلب کرد، ارزش برخی افراد بود که قبل از این برایم جلوه نداشتند، آیت‌الله‌هایی که شاید به آنها نقد هم داشته و دارم برخی به تندی‌شان و برخی به ظاهر خنثایشان اما چه خوب رفتار کردند، مداحانی که برغم نقدهای وارد به ایشان، الحق بصیرت داشتند و  ایام و مراسم‌هایی که حیاتی بودنشان را  درک نکرده بودم و شعارهایی که نمی‌دانستم چقدر مهم هستند. این مورد اخیر را دوجای دیگر بیشتر شناختم یکی در انقلاب‌های منطقه و دیگری این روزهای خودمان! از همان موقع که انقلاب مصر را رصد میکردیم دیدیم که مرگ بر امریکایش کم است کمبودی که بهایش به باد رفتن بود تا خدا بعد از این برایشان چه بخواهد...  فهمیدم و از سال 88بهتر فهمیدم از انقلاب مصر فهمیدم که جایگاه بی مانند ولایت فقیه، برخی مراسم‌ها مانند نمازجمعه، برخی شعارها مانند مرگ بر امریکا، کانون بدیهیات هستند بدیهیاتی که اگر از آنها فاصله بگیری عوض می‌شوی، آنقدر که دیگر نمی‌شود تو را شناخت آنقدر که قرآن به تو بگوید فاسق، فسقِ سیاسی!

 

  • راستی فاصله غدیر تا رحلت رسول خدا(ص)، از 18ذی‌الحجه بود تا28صفر. فاصله‌ای که برای تحریف بدیهیات جامعه کافی بود. این وسط سؤال مهم این است که چرا بدیهیات رنگ باختند. شاید چون مسلمانان افتخار کردنشان به بدیهیات کم بود، شاید قدرناشناسی آفت بدیهیاتشان شد و شاید فراموشی آفت میثاق بدیهی‌شان شد و شاید از کانون بدیهیات-اهل بیت نبوت(ع)- فاصله گرفتند، هر چه بود حقیقت که آسیب ندید غدیر که سندی ثابت شد و تا همیشه هست؛ افراد بدیهیاتشان را که همان بهره از حقیقت است، باختند!



تاریخ : پنج شنبه 92/8/2 | 4:21 صبح | نویسنده : س.ش | نظر
.: Weblog Themes By VatanSkin :.