سال 90 هم آمد...به عنوان یک تلنگر خوب است...مخصوصا برای کسانی که هیچ تلنگری در زندگی شان بجز بهار، ندارند. برای اینکه تازه شوند، بخود آیند، متحول گردند و ....
باید جوری شویم که هر روزمان زمانی نو باشد.
زمان
سال، ماه، روز و ... را که ما اعتبار کرده ایم برای خودمان. و الا گردش ماه و خورشید که چه ارتباطی دارد به سالهای رشد ما. آنها که برای خود می چرخند!
روزگاری آمد که مردم دیدند، ای داد بیداد، عمر در حال گذر است چگونه اندازه اش بگیریم؟
این شد که متوسل شدند به خورشید و ماه و متوجه شدن به گردش آنها، روز و شب را که با عنایت آنها یافتند به ازایش ساعت و ثانیه هم آمد. و به همان اعتبار، سن و سال...
وای از دست این سنّ و سال!!!وای
تا اینجایش درست.
اما مشکل این جا شد که این ماه و خورشید و چرخش و سال و ماه خورد به سن و سال و این آخری هم شد معیار رشد و کمال و بزرگ شدن انسانها..
این جا بود که وضعیت اسف بار شد.
معیار رشد انسان که دیگر به آنها مربوط نمی شد...این که یکی 2 سالش است، یا 30 ساله است یا 70 سال دارد که نمی شود معیار که.
شدن
معیار رشد و بزرگ شدن و طی کردن مراحل در انسان، نه زمان است نه حرکت ماه و خورشید!
معیار «شدن» است. هر چه انسان بالغ تر شد و صفات بیشتری را در خود متجلی کرد از ضعف ها تهی و با احکام خدا به خدا مقرب تر شد رشد یافته تر است.
با این اوصاف بهشت زهرا که می رویم، باید بیاندیشیم که مُرده ای به گور خوابیده واقعا 70 سال دارد، یا نه باندازه 700 سال رشد داشته یا بدتر، یک عمر 7 ساله داشته است...
همین!
هر لحظه بهاری باشیم صلوات