سفارش تبلیغ
صبا ویژن

آدم می تواند وسعتش به اندازه ی خانواده اش باشد.

یا یک مقداری بیشتر، ارحامش و اقوامش.

یا یک مقدار بیشتر هم سایگانش.

همینطور که وسعت آدم بزرگ بشود:

هم شهری، هم استانی، هم میهنی.

باز هم جا دارد ظرف انسان:

هم عهدی، هم کیشی.

و باز هم:

هم نوعی.

ـــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــ

ظرفیتی که خداوند در دار دنیا برای انسان قرار داده است، همانند دیوار محکمی در مقابل بهانه جویی های او قدعلم می نماید.

او موظف است که دستش را(یعنی یگانِ کمکی و تمام توان خیررسانش را) به سمت محرومان(از هر نوع) به بهانه ی یاری دراز نماید.

حال اگر دستش دراز نمی شود، اشکالی ندارد، باید ظرفش را گسترش دهد.

زلزله زده گان محتاج دعای زبانی و عملی هستند و مردم مسلمان فلسطین محتاج دلگرمی و یاری.

ما در تمام زمینه ها هستیم.

خدایا به برکت صلوات بر محمدوآل محمد، وسعت ما را از روابط حسنه در خانه، به یاری رساندن به مخلوقاتت گسترش ده.




تاریخ : پنج شنبه 91/5/26 | 2:55 عصر | نویسنده : س.ش | نظر

سوار ماشین شدیم و به سمت ختم پسر خاله مان راهی.

پیچیدیم در بلوار که ناگهان دیدیم خانمی چادری قلاده ی سگی را در دست گرفته و کنار خیابان در حال قدم زدن است.

سگ؟

محله ی ما؟

خانم؟

اون هم چادری؟

با پوشیه؟

با این غلظت رنگ آمیزیِ پوست؟

با این کفش مندرس؟

با این شلوار لیِ رنگ و رو رفته؟

یعنی چقدر میتونه پول گرفته باشه؟

یک آن همسرم ترمز کرد و پیاده شدم و پرسیدم:

ببخشید خانوم!

شما مال این محله اید؟

از پشت پوشیه که خیلی نمی گرفتم دقیقا چی می گه، ولی از حالت سر و ... متوجه بله به شما ربطی نداره گفتنش شدم.

دوباره بلند پرسیدم مال کجای اینجایید؟

چرا با سگ اومدید در محله ی ما؟

ما اینجا سگ نداریم!

گفتم: الان زنگ میزنم 110 بیاد و با شما برخورد کنه- این رو گفتم شاید بنده خدا یه ذره خودش رو جمع و جور کنه- ایشون هم گفت: خب بزن و راهش رو ادامه داد!

یک موتوری رد شد و حرف ما رو شنید، در همون حالت رد شدن گفت: *زنگ بزن بیان ببرنش، زنگ بزن.

خانوم به راه خودش ادامه داد.

ما هم گوشیمون رو دستمون گرفتیم و زنگ زدیم 110

- بفرمایید مرکز 110

: سلام خسته نباشید جناب. خلاصه شرح ما وقع دادم که ما فلان محله ایم و اینجا از این بساط ها نداریم و بیاین جمعش کنید این وضعیت رو(خیلی هم با حالت غصه داشتم اوضاع رو تشریح می کردم)

که آقای 110 گفت:

سگ خودشون رو آوردن توی خیابون؟؟؟؟؟!!!!!!!

: گفتم پس نه، با سگ من اومدن!

آقا می گم بیاید این سگ رو از جلوی مسجد حوری جمعش کنید، ما از این حرفا نداریم توی این محل!

گفت: آزاری برای شما ایجاد کرده؟؟؟؟؟؟؟؟!!!!!!!

: گفتم نخیر آقا، آزارش چادری بودن و حرمت شکنیِ ماه رمضان و تیپ نامحسوسِ ایشونه و (شروع کردم به ادامه دادن)

110 گفت که اسمتون چیه و الان اعلام کردم که بیان!!!!!

سوار ماشین شدم.

بعد از من یک خانم دیگه هم که محجبه بودن،به ایشون تذکر دادن.

تقریبا می تونم بگم هر کسی از کنار ایشون رد می شد بد جور نگاهش می کرد و یک چیزی می گفت.

رسید به بازار تره بار!

پیاده شدم.

: خانوم ببخشید!(ینی ادبم منو کشته بود!)

اگر میشه صبر کنید الان پلیس 110 میاد.

این رو که گفتم برگشت جلوی جمعیت در حالِ خرید گفت: -دیگه صداش بلند  شده بود- که به شما چه ربطی داره و توجه همه جلب شد.

یک پیر مردی اومد به او گفت که برو و من رو هم هی پس می زد. و حق رو به او می داد و به من میگفت: برو خانوم!!

منم آروم بهش گفتم:چادرت رو دربیار و بعد برو از این محله.

راهش رو کشید و رفت.

بدجور حالم گرفته شده بود، از رفتار برخی!

که یکی اومد گفت: سگ، سگ میاره!

-میدونستم کاسه ای زیر نیم کاسه شه-

با حالت بغض رفتم سمت شوهرم و پسرم که صندلی عقب نشسته بود و آواز می خوند.

حسّ غربت و تنهایی وجودم رو گرفته بود.

سوار ماشین شدم.

جلوتر پیاده شدم گفتم: بلند که بقیه هم متوجه بشن، وایسا و چرا اینجایی و از کجا اومدی و کی بهت گفته بیای، میخای با سگ راه بری برو یه محله ی دیگه و .... (نظرم هم از همون تذکر

اولی که بهش دارم به موتور سواری که دورش بود جلب شده بود)

این رو که گفتم جاتون خالی، آبدار و بی آب هر چی بلد بود نثار من و شوهرم کرد و رفت اونور خیابون...

خانومی که بعد از من بهش تذکر داد دیگه وایساده بود توی ایستگاه اتوبوس.

دیگه تقریبا رسیده بودیم انتهای بلوار.

*اونطرف خیابون چند تا موتوری که از مومنین این محل بودن و ما رو اینور خیابون دیده بودن، جلوش رو گرفتن،ایشون هم راهش رو کج کرد به سمت برگشت به اول بلوار.

باورتون نمیشه چی دیدم!

یکهو رفت توی پیاده رو، چادرش رو برداشت، سگش رو بغل کرد و با یک پرش نشست ترک همون موتور سواره!

ما هم دور زدیم و رفتیم دنبالشون که ولی متاسفانه ماشین به گرد موتور نمی رسه هیچ وقت.

از چیزی به اسم 110 هم خبری نشد که نشد.

اما عملیاتشون با شکست مواجه شد.

فقط با چند نفر آدم که تا آخر ایستادند.

ــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــ

*بعضی از محله ها به جای اینکه شهدایشان را بکشند ،آنها را زنده نگه می دارند ولو با استقامت کوچک در اجرای امر خدا.

بعضی محله ها عطر یاس و ریحانه در کوچه پس کوچه هایش مملو است.

در بعضی محله ها، باید با وضو وارد شد با صلواتی بر محمد و ال محمد.




تاریخ : چهارشنبه 91/5/11 | 2:56 صبح | نویسنده : س.ش | نظر

آدم می تواند همان طور بشود که باید بشود.

آدم می تواند اذان صبح بیدار شود.

می تواند تا طلوع آفتاب بیدار شود.

می تواند...

بستگی دارد که از او چه بخواهند.

اگر بخواهند که بلند شود و تا اذان یک سری اعمال را انجام دهد.

او می تواند.

خدایا

به برکت حضور و وجود محمد و آل محمد، توان ما را در راستای آنچه فقط و فقط خودت می خواهی قرار بده.

ــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــ

آدم می تواند به تو برسد.

آدم می تواند به درد امامش بخورد.

آدم می تواند...




تاریخ : شنبه 91/4/31 | 4:13 صبح | نویسنده : س.ش | نظر

میل و گرایش انسان را می شود جهت داد.

طمع به دست نیافتنی ها را می توان سامان داد.

برای کشش ها می توان برنامه ریزی کرد.

اگر انسان مراقب بود، پله های معراج را طی می کند.

و اگر نبود می رسد به آن جا که خودش خواستار عذاب می شود با زبان خودش!1

ــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــ

در عالم، چه چیز است که خواستنی تر و به ظاهر دست نیافتنی تر باشد از با خدا بودن. با محمد و آل محمد بودن.

اللهم اجعل محیانا محیا محمد و آل محمد و مماتنا ممات محمد و آل محمد

خدایا!

به برکت صلوات بر رسول دردانه ات، میل ما را به سمت خودت که بی نهایتی جهت ده.

ــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــ

1. سوره مبارکه معارج. آیات 1، 19، و دسته آیات مصلین و کفار.




تاریخ : پنج شنبه 91/4/22 | 3:47 عصر | نویسنده : س.ش | نظر

قسمتی از آدم ها اینگونه اند که:

تا زمانی که با آنها سازش کنی، کنار بیای، تاییدشان کنی، خوب شان را بگی و ... با انسان خوبند و از بودنت خوش حال.

اگر زحمتی، سختی ای، کسالتی و ... برای شان ایجاد کنی خدا می داند که چه می کنند با انسان!

ــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــ

خدایا!

به خاطر وجود محمد و آل محمد، معیار تصمیم ها، قضاوت ها، حالات ما را نسبت به دیگران تنها خودت و مقربینت قرار بده.

 




تاریخ : پنج شنبه 91/4/22 | 3:42 عصر | نویسنده : س.ش | نظر

بانویی بود در آن سر عالم.

جویای حقیقت.

و

حقیقت در دامانش متولد شد.

ــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــ

نرجس خاتون مادر شدنتان بر بهترین خلق و یگانه دردانه آفرینش مبارک باد.

باشد که ما نیز خواستنی باشیم از برای فرزندتان.

به برکت صلوات بر محمد و آل محمد




تاریخ : شنبه 91/4/17 | 11:57 عصر | نویسنده : س.ش | نظر

انسان راضی نشود به وضع موجود که بد جور دچار رخوت می شود.

انسان شاکر باشد از وضع موجود که روحیه ی حرکت را در خودش حفظ کند.

انسان همیشه اوضاع بهتر را ببیند و به سمتش در تکاپو باشد.

به خصوص وضعیت بهتر در کسب علم و معرفت.

وضعیت بهتر در مجالست با ائمه و رسول الله.

وضعیت بهتر در قرب به خدا.

خدایا ما را به برکت صلوات بر محمد و آل محمد راضی به آنچه از علم و معنویات، تاکنون نصیبمان کرده ای نفرما.1

ــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــ

1. سوره مبارکه فلق




تاریخ : سه شنبه 91/4/13 | 12:27 صبح | نویسنده : س.ش | نظر

آدم که تشنه -حقیقت- می شود، دنبال سوره می رود تا تشنگی اش بر طرف شود.

آدم که گرسنه -حقیقت- می شود، دنبال قرآن می رود تا گرسنگی اش بر طرف شود.

آدم خوب است تا سیر نشده از سر سفره سوره بلند شود و بقیه اش را بگذارد برای وعده ی بعد!

آدم خوب است که حاجاتش را به سوره ها عرضه کند، حتی خودش را، حتی تر کارهایی را که انجام می دهد؛ همه را عرضه کند و حتما سیراب شود.

ــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــ

آدم با قرآن سیرآب شود با صلواتی بر محمد و آل محمد




تاریخ : شنبه 91/4/3 | 12:20 صبح | نویسنده : س.ش | نظر
.: Weblog Themes By VatanSkin :.